مدتی است دیگر...
مدتی است دیگر از ته دل نمیخندم
فقط لب هایم
نقشی به نام لبخند را بازی میکنند
تا کسی نفهمد بی تو چه میگذرد
مدتی است دیگر از ته دل نمیخندم
فقط لب هایم
نقشی به نام لبخند را بازی میکنند
تا کسی نفهمد بی تو چه میگذرد
به حرمت عاشقانه ها
بمان وعاشقی کن
شاید حال دلم خوب شود
خیلی وقتا بهم میگن :چرا میخندی؟بگو ما هم بخندیم...
اما هرگزنگفتن چرا غصه میخوری؟بگو ما هم غصه بخوریم...
بوسه از پیشونی...
بوسه ایه که ازدل برمیاد
بوسه ایه که عمیق وعاشقانه س
سرشار از یه عالمه حس پاک وقشنگ...
درتمام لحظه هایم ...
تکرار میشوی
اما...
تکراری نمیشوی
کسی را دارم..
که آن قدر برایم کسی هست که
نگاهم دنبال کسی نیست
این را هزاران بار فریاد زده ام و میزنم که دیگر
کسی به چشمانم نمی آید"هرگز"
اگه دلت گرفت ...
سکوت کن...
این روزها هیچکس معنی دلتنگی را نمیفهمد!!!

عشقم دیگه تحمل دوریت رو ندارم اگه تو نباشی منم دیگه این زندگی رو نمیخوام
تنهاچیزی که آرومم میکنه اینه که دیدنت و شنیدن صداته
فقط اگه کنارم بودی دیگه هیچ مشکلی نداشتم
عزیزم خیلی دوستت دارم
عاشششششقتم.
من
با توحقیقت محض
و
بی تو
خاموشی محضم
انگار خدا
در"صدایت"
کدئین تزریق کرده...
با من که حرف میزنی
دردهایم را تسکین می دهی..!
سلام عزیز دلم دلم بد جور هوات رو کرده ، دلم برا صدات،چشات،اس ام اسات تنگ شده
خیلی دوستت دارم
برا اینکه عشقمو بهت ثابت کنم رگمو زدم خدا کنه تو هم منو همین جوری دوس داشته باشی
و حاضر بشی بخاطرم با مامانم صحبت کنی
تنها کاری که میتونم بکنم وقتی پیشم نیستی گریه است
ولی عزیزم شنیدم دوستم نداری اما چشات چیز دیگه ای میگه منم ترجیح میدم حرف چشاتو قبول کنم
به هر حال تو رو با دنیا عوض نمیکنم
عاشقتم ، دوستت دارم ،فداااااات.
کاش فقط بودی ،وقتی بغض میکردم بغلم میکردی و میگفتی:
ببینم چشاتو ،منو نیگا کن
اگه گریه کنی قهر میکنم میرم ها
کاش میشد جهانی ساخت
کاش میشد حکومتی راه انداخت
کاش میشد قانونی تصویب کرد
که اینقدر در این دنیا
عشق را تحقیر نکنند
این روز ها خرابم
مثل ماشین قدیمی پدربزرگ کنج حیاط خانه...
که دیگر امیدی به ادامه راهش نیست...
بارونی که میباره از چشمامه
دلگیرم از هر کی که تو دنیامه
همیشه وقتی اینجوری داغونم
تو روبه راهم میکنی میدونم
میگویند باران که ببارد بوی خاک بلند میشود...
پس چرا اینجا باران که میبارد
عطر خاطره ها میپیچد؟...
کسی چه میداند که
چند بار فرو ریختم
از دیدن کسی که
تنها لباسش شبیه تو بود...
چیزیم نیست
فقط
راستش را بخواهی
دلم
برای با هم بودن های یواشکی مان
لک زده است ...
باید بازیگر شوم ،
آرامش را بازی کنم …
باز باید خنده را به زور بر لبهایم بنشانم …
باز باید مواظب اشک هایم باشم …
باز همان تظاهر همیشگی : ” خوبم …